صفحه 3 از 7 12345 ...
نمایش نتایج: از 101 به 150 از 342

موضوع: یه واقعیت تلخ به اسم عشق

31589
  1. بالا | پست 101

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط angel63 نمایش پست ها
    برای شخصیت خودت ارزش قایل باش
    چرا یه آدم اینقدر باید ضعیف باشه
    به نظر من از بیکاری ه
    برو سر کار و برو کلاس ورزش یا یه هنر که دوست داری
    برادر شوهرت آدم درستی نیست
    همه ی زندگی ها مشکل داره همه درگیرن
    به خدا پناه ببر ، ازش بخواه شاید اعتقاد نداشته باشی ولی جواب می گیری
    خیانت نکن نه به خاطر شوهر و بچه ت بلکه به خاطر شخصیت خودت برای خودت ارزش قایل باش و روی اعتماد به نفس ت کار کن تا الان کسی از بی محبتی نمرده
    محبت هم اس ام اس و ارتباط آنلاین نیست لطفا کمی شخصیت ت رو عمیق کن
    شما دنبال سرگرمی و هوس هستی نه محبت
    شما فکر میکنیم من اینارو نمیدونم شوهرم نمیزاره برم سرکار دنبال هنر رفتن هم پول میخواد
    من میدونم که تو چنین رابطه های بیشترین آسیب ماله منه منه بیچاره عذاب وجدان دارم داغونم شبو روز آرزوی مرگ میکنم حتی دلم از برادرشوهرمم سرد شده خسته شدم به معنای واقغی بریدم به قول دوستان دارم تو مرداب دست و پا میزنم بلکه شوهرم نجاتم بده ولی ......

  2. بالا | پست 102

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26395
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    63
    تشکر شده 10 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    عزیزم حق داری ولی فقط امیدت به خودت باشه
    حتما راهی هست
    کار توی خونه انجام بده هم یه درآمد داره هم سرگرمی
    مثلا مربا و ترشی درست کن بفروش واسه خودت شمع درست کن گل درست کن خیلی کارها
    فراموش نکن تو اشرف مخلوقاتی عزیزم
    گمشده تو همسرت نیست ........... خودت گم شدی ...... پیداش کن

  3. کاربران زیر از angel63 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 103

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    من این تاپیک رو نخونده بودم .

    همه نظرات رو نتونستم بخونم .

    ولی شقایق جون پام چسبید به زمین .

    اصلا فقط این خانم به حرف شما گوش بده مشکلش حله .

    البته پریماه رو هم لایک کردم .

    ملسی
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  5. کاربران زیر از شقایقم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 104

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10630
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    345
    تشکر شده 969 بار در 321 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    آبجی مستانه خودتی؟
    آبجی به نظر من با یه مشاور یا یه روانشناس صحبت کن
    رابطتتو هر روز با برادرشوهرت کمتر کن
    همه ضربه هارو شمامیخوری
    سعی کن زودتر تمومش کنی
    ویرایش توسط @RY@ : 03-02-2016 در ساعت 10:01 PM

  7. کاربران زیر از @RY@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 105

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط @RY@ نمایش پست ها
    آبجی مستانه خودتی؟
    آبجی به نظر من با یه مشاور یا یه روانشناس صحبت کن
    رابطتتو هر روز با برادرشوهرت کمتر کن
    همه ضربه هارو شمامیخوری
    سعی کن زودتر تمومش کنی
    آره داداش خودمم من هرروز میبینمش چطور میشه رابطع رو کم کنم

  9. بالا | پست 106

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    دوستان من هنوز منتظر یه راه واسه نزدیک شدن به همسرم هستم کسی نیست کمکم کنه
    رابطه م با برادرشوهرم داره بیشترمیشه هرروز باهم قرارمیزاریم ومیریم بیرون از شهر من نه میدونم پیشش آرومم نه میدونم آروم نیستم حس میکنم از وقتی که به زور بغلم کرد حسم بهش عوض شده دستاش آرومم نمیکنه اما وقتی میگه قرار بزاریم خیلی خوشحال میشم ....خودمو گم کردم کسی نیست کمکم کنه چطوری شوهرمو برگردونم به زندگیه تباه شدم تحمل این وضع برام سخت شده

  10. بالا | پست 107

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    آره داداش خودمم من هرروز میبینمش چطور میشه رابطع رو کم کنم
    خانوم شما باید به خودتون به قبولین که برادر شوهرت ادم کثیفی هستش!!!کسی که به ناموس برادرش نظر داره کثیف تر از این هم می تونه باشه!! دشمن شما هست هم این دنیا وهم اون دنیات داره نابود میشه...

    اگر از این هم خدا بخواهد خلاص شدی دیگه نباید با هیچ مردی صمیمی بشی چون پتانسیل اینکه کج بری داری...

  11. بالا | پست 108

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    دوستان من هنوز منتظر یه راه واسه نزدیک شدن به همسرم هستم کسی نیست کمکم کنه
    رابطه م با برادرشوهرم داره بیشترمیشه هرروز باهم قرارمیزاریم ومیریم بیرون از شهر من نه میدونم پیشش آرومم نه میدونم آروم نیستم حس میکنم از وقتی که به زور بغلم کرد حسم بهش عوض شده دستاش آرومم نمیکنه اما وقتی میگه قرار بزاریم خیلی خوشحال میشم ....خودمو گم کردم کسی نیست کمکم کنه چطوری شوهرمو برگردونم به زندگیه تباه شدم تحمل این وضع برام سخت شده
    فقط باید شوهر و خودتون باید برید پیش مشاور...

    حالا نمی دونم زن های محل کارش چجوری هستند حداقل مثل اون پوشش داشته باشید وارایش !!عشوه گری و ناز و افاده...

    ولی بهترین راه مراجعه به مشاور هستش

  12. بالا | پست 109

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط omidd نمایش پست ها
    فقط باید شوهر و خودتون باید برید پیش مشاور...

    حالا نمی دونم زن های محل کارش چجوری هستند حداقل مثل اون پوشش داشته باشید وارایش !!عشوه گری و ناز و افاده...

    ولی بهترین راه مراجعه به مشاور هستش
    ولی اصلا موقعیتش جور نیست بریم پیش مشاور شوهرم اصلا قبول نمیکنه
    میدونم که تو رابطه با برادرشوهرم من بیشتر مقصرم
    اون خیلی وابسته م شده هرروز به خودم میگم کمتر جوابشو میدم اما تنهایی خودمم باعث شده نتونم هر چی بهم بگین حقمه

  13. بالا | پست 110

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    ولی اصلا موقعیتش جور نیست بریم پیش مشاور شوهرم اصلا قبول نمیکنه
    میدونم که تو رابطه با برادرشوهرم من بیشتر مقصرم
    اون خیلی وابسته م شده هرروز به خودم میگم کمتر جوابشو میدم اما تنهایی خودمم باعث شده نتونم هر چی بهم بگین حقمه
    نه خانوم این اتشی که شوهر شما به پا کرده...از روی لجبازی هم حاظر نیست بیاد مشاوره

    خانوم شما حق زندگی کردن و شاد بودن دارید ! خودکشی و خیانت وخدانکرده زنا و... همه اش گناه هستش اگر واقعا زندگی شما داره به تباهی کشیده میشه و شوهرت توو خواب غفلت هست یا باید بسوزی و یا می تونید طلاق بگرید زندگی سالمی شروع کنید

  14. کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 111

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    چندروز قبل که همسرم خونه بود برادر شوهرم جرات نمیکرد نگام کنه حتی تو تلگرامم باهم خرف نمیزدیم اگر شوهرم اینهمه منو تنها نمیزاشت من هیچ وقت این بلاها سرم نمیومد
    ولی من هرشب تا وقتی میاد منتطرش میمونم وقتی میاد نوازشس میکنم بهش محبت میکنم اصلاجرات نمیکنم باهاش حرف بزنم چون فوری میگع باز شروع کردیو جو و عوض میکنه خیلی زود ازم خسته میشع قشنگ حس میکتم وقتی کنارمه اذیته شب وروز از تنهایب بمیرم اصلا براش مهم نیست
    خدا من به کی پناه ببرم

  16. بالا | پست 112

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    دوستان من هنوز منتظر یه راه واسه نزدیک شدن به همسرم هستم کسی نیست کمکم کنه
    رابطه م با برادرشوهرم داره بیشترمیشه هرروز باهم قرارمیزاریم ومیریم بیرون از شهر من نه میدونم پیشش آرومم نه میدونم آروم نیستم حس میکنم از وقتی که به زور بغلم کرد حسم بهش عوض شده دستاش آرومم نمیکنه اما وقتی میگه قرار بزاریم خیلی خوشحال میشم ....خودمو گم کردم کسی نیست کمکم کنه چطوری شوهرمو برگردونم به زندگیه تباه شدم تحمل این وضع برام سخت شده
    دوسش نداری
    حس خاصی بهش نداری
    فقط از سر ناچاری
    تنهایی
    بی محبتی
    درسته شوهرت باهات سرده و ...
    درکت میکنم
    زن نیاز ب محبت داره
    وقتی محبت نبینه از همه چی دلسرد میشه
    محبت نبینه عزیزترین کسش از چشمش میفته
    همه اینارو قبول دارم و
    خودم تجربش کردم
    ولی دلیل نمیشه خیانت کنی

    با همسرت صحبت کن
    حتی برای بار هزارم
    ولی باهاش حرف بزن
    گوشزد کن بهش خیلی چیزارو
    یاد اوری کن براش خیلی چیزارو
    ولی بگو
    نذار ناگفته بمونه
    بهش فرصت بده
    ب خودت فرصت بده
    ب زندگیتون
    ب خوشبختیتون فکر کن

    برادرشوهرتو بزار کنار
    فراموشش کن

    بخدا این برادرشوهرت
    فقط برات دردسره
    فقط ضرره
    هیچ چیز مثبتی نداره
    هیچ چی جز عذاب وجدان نداره
    خدای نکرده اگ شوهرت بفهمه
    اونموقم برات چیزی جز حسرت زندگی گذشتتو نداره

    اولین کاری ک باید بکنی
    دور برادر شوهرتو ی خط قرمز بکش...هایلایت کن
    دومیشم اینکه
    با همسرت حرف بزن
    بعدشم اگ راضی شد برید مشاوره
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  17. بالا | پست 113

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    چندروز قبل که همسرم خونه بود برادر شوهرم جرات نمیکرد نگام کنه حتی تو تلگرامم باهم خرف نمیزدیم اگر شوهرم اینهمه منو تنها نمیزاشت من هیچ وقت این بلاها سرم نمیومد
    ولی من هرشب تا وقتی میاد منتطرش میمونم وقتی میاد نوازشس میکنم بهش محبت میکنم اصلاجرات نمیکنم باهاش حرف بزنم چون فوری میگع باز شروع کردیو جو و عوض میکنه خیلی زود ازم خسته میشع قشنگ حس میکتم وقتی کنارمه اذیته شب وروز از تنهایب بمیرم اصلا براش مهم نیست
    خدا من به کی پناه ببرم
    متاسفم
    عایا اگه کسی جز شما همسرش بود..
    با اونم همچین رفتاریو داشت؟
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  18. کاربران زیر از شقایقم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 114

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقایقم نمایش پست ها
    متاسفم
    عایا اگه کسی جز شما همسرش بود..
    با اونم همچین رفتاریو داشت؟
    نه مطمئنم نه من اونقد کمبود دارم که خیلی عقذه ای شدم
    از خودم بیزارم حس میکنم نیاز دارم به مرگ خودمو خلاص کنم مطمئنم زندگیم درست نمیشه اونقد با شوهرم حرف زدم ازم خستع شده فک میکنه دارم غر میزنم
    اگر بهش بگم طلاقمو میگیرم مطمئنم میگه برو

  20. بالا | پست 115

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26244
    نوشته ها
    547
    تشکـر
    295
    تشکر شده 719 بار در 357 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    حداقل اسم تاپیک رو عوض کنید ... عشق اسمش هم تقدس داره...


    خانم شما هر اتفاقی هم افتاده بود حق خیانت نداشتین. تا وقتی توی یه رابطه مقدس به اسم ازدواج هستین حق ندارین به کسی دیگه ای واسه واسه رفع هر نیازی رو کنین. هراتفاقی هم افتاده باشه مجوز خیانت ندارین.
    یا باید از همسرتون جدا بشین ادامه زندگیتون رو جور دیگه ای بگذرونین، یا به این کار پایان بدین.
    شما توی پست اول نوشتین جداییتون غیر ممکنه! خب وقتی تفکرتون اینه که جداییتون از خیانت غیر ممکنه انتظار کمک از کی و چی دارین؟ باید تفکرتون رو عوض کنین، ترک رابطه کثیف و خیانت اونقدر آسون باید باشه که برچسب سخت هم بهش نخوره چه برسه غیر ممکن! کلا غیر ممکن نداریم...
    اسم این رابطه رو هم عشق نذارین لطفا.... عشق این تصورات اشتباه و خودخواهانه و کثیف ما نسبت به نیازهامون نیست، خیلی بزرگتر و بیشتر از این چیزای زودگذره

    من نمیگم شوهرتون خوبن و باهاتون بد رفتار نمیکنن، ولی دلیل نمیشه خیانت کنین، اونم با کی؟؟ برادر شوهرتون؟؟ چقدر برادر شوهرتون دیگه آدم کثیفی هست که به برادرش خیانت کرده.... چطور به همچین کسی اعتماد کردین واقعا؟ ذره ای فکر پشت رفتارتون بوده؟
    به خودتون، انسانیتتون، پاکیتون، خدا، همسرتون، بچتون، زندگیتون، وجدانتون فکر کردین؟ واقعا فکر کردین به این چیزا...؟
    کاری که باید کنین واضحه... یا جدایی از شوهرتون، یا ترک این رابطه اشتباه
    انقدر هم به خودتون تلقین نکنین چون شوهرتون بد رفتار و بی توجه هست دیگه میشه اشتباه کرد و تلقین اشتباه غیر ممکن بودن ترک خیانت رو هم کنار بذارید...
    حتی اگه تصمیم جدایی هم دارین و ادامه زندگی با برادز شوهرتون حق ندارین تا قبل از جدایی خیانت کنین
    پخدا چی شد این وسط؟ توکل به خدا تو مشکلات؟ صبوری؟ صحبت با بزرگترها واسه حل مشکل؟ مشاوره رفتن؟؟ هزارتا راع درست دیگه.. همشو ول کردین چسبیدین به خیانت؟ این مجوز لعنتی و کوفتی این کار کثیف و مزخرف خیانت رو کی انداخت به جون زندگی بشر..؟؟
    یه کم به این فکر کنین ذات شما به عنوان یک انسان از کی و کجا گرفته شده.. کی بهمون جون داده روح داده زندگی داده... بعد بگین جدایی و ترک این کارهای خلاف ذات ما غیر ممکنه..
    جای ما با خدا حرف بزنین بیشتر، با خودش درد دل کنین و ازش کمک بخواین...
    فاطمیه دوم نزدیکه، وقتی ادعای سختی کشیدن داریم، وقتی ادعای درد و بلا و سختی داریم، یه نگاه کنیم ببینیم کیا رو داریم که سختی کشیدن و چه تحمل ها کردن.. خانم فاطمه زهرا (س) ... خانم زینب کبری (س) ... خانم رقیه بنت الحسین (س) .... درد یعنی اینا، سختی یعنی اینا... تحمل....؟؟؟ صبر....؟ عفت؟؟ حیا؟؟؟
    بی توجهی شد دردی و یه سختی که بریم خیانت کنیم و بگیم آقا دیگه غیر ممکنه جدا شم از خیانتم...؟؟؟!!!
    فاطمیه دوم نزدیکه... با خود خانم حرف بزنین و درد دل کنین و ازشون کمک بخواین.... اگرم دلتون از خودتون کارانتون پره روضه وهیئت خوب جاییه واسه گریه و سبک شدن و تزکیه روح و نفش... استفارده کنین از این فرصت فاطمیه، توبه همیشه هست ... سبک که شدین، تصمیم بگیرین و درست عمل کنین.... حتی جدای هم از راه درست خودش نه هر راهی شد ....

    تند حرف زدم؟دوستان هم آزادن بنده رو نقدهای آتشین و کوبنده کنن و مخالفت، ولی لطفا اگه خواستین مخالفت یا نقد کنین یه کم به اتفاقات افتاده فکر کنین... بعضی چیزارو دیگه نمیشه ساده گرفت و لحن دوستی رد کرد بیخیالی طی کرد.... اگه با خیلی مسائل تند تر و سخت تر برخورد میشد تفکر یه آدم هیچوقت به سمت اون مسائل نمیرفت....


    خانم مستانه، تا شروع شدن فاطمیه دوم، هیچ رابطه ای با برادر شوهرتون نداشته باشید، اگر جایی دیدینشون کاملا رسمی و جدی، سوالی هم در این زمینه پرسیدن چرا سرد شدین نیاز نیست جواب بدین چون بحث جدایی رو بکشین وسط مسلما مخالفت میکنن و...
    از فرصت خوب فاطمیه استفاده کنید..... هرچه قدر هم از خودتون بیزار و متنفر و عصبانی باشید روضه و هیئت خانم فاطمه زهرا(س) دوای درد و راه سبک شدن روح... با خودشون حرف بزنین و عهد ببندین... بعد از اونم هیچوقت حتی فکر خیانت و رابطه های اشتباه نکنین ، دیگه سمت این رابطه ها برنگردین خدا بزرگ و بخشندس...
    اگه تصمیم به ادامه زندگی با شوهرتون گرفتین بعد ایام، که راه هست و انشاالله تاپیک ایجاد کنید واسه راهنمایی گرفتن از دوستان واسه جذب کردن شوهرتون و گرم کردن کانون خانواده...
    اگر هم تصمیم به جایی گرفتین، از راه درستش ....
    ویرایش توسط desboy : 03-03-2016 در ساعت 03:02 AM
    امضای ایشان
    من دِس بوی هستم، نه دیس بوی!


    1

  21. 3 کاربران زیر از desboy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 116

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    سلام مستانه جون
    متاسفانه نتونستم تمام 12صفحه را بخونم
    اما مشکلت را خوندم
    مستانه جون از همسرت جدا شو و از اون محیط دور شو
    برادرشوهرت نمیتونه پشتوانه زندگیت بشه و همسری هم ک این همه سردی میکنه نمیتونه پشتوانه ات بشه..این ی واقعیته ک ماخانمها هرچقدر هم ک از نظر مالی قوی باشیم بازم نیاز به ی مرد داریم ک بهش تکیه کنیم مردی ک نتونه همسرش را حفظ کنه مرد نیست پس تکیه گاه مناسبی نیست و باعث نابود دنیا و اخرتت میشه پس هرچه زودتر ازش جدا بشو و برو زندگیت را از سر بگیر بدون همسر و برادرش
    و زندگی جدیدی بساز و اینار با دقت بیشتر ک به گدایی محبت نری بلکه محبت به گدایی تو بیاد.

  23. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 117

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,487 بار در 1,290 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    اینو فراموش نکنید که هیج انسانی کامل نیست انسان ها با ازدواج کردن سعی میکنن همدیگرو کامل کنن . شما نباید انتظار داشته باشید همه اخلاقای خوب تو شوهرتون جمع شده باشه هر کسی یه سری اخلاقای خوب یه سری اخلاقای بد داره که وقتی تقریبا 70 درصد تفاهم وجود داشته باشه دو طرف باهم ازدواج میکنند که شناخت این اخلاقات در طی دوران نامزادی مشخص میشه ولی هیچ انسانی رو نمیتونید پیدا کنید که 100 درصد کامل باشه جز امامان و...
    اولین اشتباه شما این بوده که دوره مهم نامزادی رو سرسری گرفتید یا دوره نامزادیتون بسیار کوتاه بوده. این باعث شده درست اخلاقای شوهرتونو نشناسید . حالام دیگه گذشته ها تموم شده وشما انتخابتونو کردید هر کسی مسول انتخابی هست که میکنه .
    شوهر شما یه سری خصوصیات خوب داره شما خوشتون میاد پس نمیتونید ولش کنید برادر شوهر شمام یه سری خصوصیات خوب داره که اونم خوشتون میاد. مطمنن بیشتر بگردید پسر همسایتونم یه سری خصوصیتایی که داره که نه شوهرتون داره نه برادرشوهرتون پس اونم خوبه پس شما هم میگین اونم میخام. پس اگه اینجوریه ما انسان ها باید هزارتا شوهر هزار تا زن داشته باشیم چون اینجوری دیگه همه نیازامون برطرف میشه یکی پول میاره یکی محبت میکنه یکی بچه دوسته .)شاید همین برادر شوهر شما بچه دوست نداشته باشه یا سری خصوصیاتی که لازمه زندگیه)
    پس اینو از ذهنتون خارج کنید که شما نمیتونید همه ی خصوصیات خوبو همه رو باهم داشته باشید اگرم فکر میکنید اون خصوصیات اصلی که مدنظرتونه در شوهر شما وجود نداره یا شما نمیتونید و توانایی ندارید که با این اخلاق بد شوهرتون کنار بیاید و حتی نمیتونید تغییرش بدید باید طلاق بگیرید .

  25. کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 118

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    اینو فراموش نکنید که هیج انسانی کامل نیست انسان ها با ازدواج کردن سعی میکنن همدیگرو کامل کنن . شما نباید انتظار داشته باشید همه اخلاقای خوب تو شوهرتون جمع شده باشه هر کسی یه سری اخلاقای خوب یه سری اخلاقای بد داره که وقتی تقریبا 70 درصد تفاهم وجود داشته باشه دو طرف باهم ازدواج میکنند که شناخت این اخلاقات در طی دوران نامزادی مشخص میشه ولی هیچ انسانی رو نمیتونید پیدا کنید که 100 درصد کامل باشه جز امامان و...
    اولین اشتباه شما این بوده که دوره مهم نامزادی رو سرسری گرفتید یا دوره نامزادیتون بسیار کوتاه بوده. این باعث شده درست اخلاقای شوهرتونو نشناسید . حالام دیگه گذشته ها تموم شده وشما انتخابتونو کردید هر کسی مسول انتخابی هست که میکنه .
    شوهر شما یه سری خصوصیات خوب داره شما خوشتون میاد پس نمیتونید ولش کنید برادر شوهر شمام یه سری خصوصیات خوب داره که اونم خوشتون میاد. مطمنن بیشتر بگردید پسر همسایتونم یه سری خصوصیتایی که داره که نه شوهرتون داره نه برادرشوهرتون پس اونم خوبه پس شما هم میگین اونم میخام. پس اگه اینجوریه ما انسان ها باید هزارتا شوهر هزار تا زن داشته باشیم چون اینجوری دیگه همه نیازامون برطرف میشه یکی پول میاره یکی محبت میکنه یکی بچه دوسته .)شاید همین برادر شوهر شما بچه دوست نداشته باشه یا سری خصوصیاتی که لازمه زندگیه)
    پس اینو از ذهنتون خارج کنید که شما نمیتونید همه ی خصوصیات خوبو همه رو باهم داشته باشید اگرم فکر میکنید اون خصوصیات اصلی که مدنظرتونه در شوهر شما وجود نداره یا شما نمیتونید و توانایی ندارید که با این اخلاق بد شوهرتون کنار بیاید و حتی نمیتونید تغییرش بدید باید طلاق بگیرید .
    درسته حق باشماست من امروز فهمیدم منم از زندگی وهمسرم سرد شدم اگر شاد باشم اگر بیشتر به همسرم به کارایی که میگه توجه کنم اونم امید میگیره خوشحال میشه میدونم که منم مقصرم شوهرم مهربونه فقط میدونم زندگی براش سخت شدع من نباید این بلارو سر خودم میاوردم این بی آبرویی فکر نکنم به این راحتی فراموش شه من اگر بخوام رابطه رو با اون قطع کنم مطمئنن حرفایی میزنه تا دوباره برگردم
    چطوری خودمو قوی نشون بدم چطوری سعی کنم طرفش نرم
    به همین آسونی نیست ما الان دوهفته س صمیمی شدیم میدونم که جداییمون کار سختی نیست ....وقتی که هرصبح بیدار میشم مطمئنم خدا بهم فرصت دوباره توبه کردنو دادع من ذاتم خراب نیست اگر بود اینهمه داغون نبودم اگر بود عذاب وجدان نداشتم

  27. بالا | پست 119

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط desboy نمایش پست ها
    حداقل اسم تاپیک رو عوض کنید ... عشق اسمش هم تقدس داره...


    خانم شما هر اتفاقی هم افتاده بود حق خیانت نداشتین. تا وقتی توی یه رابطه مقدس به اسم ازدواج هستین حق ندارین به کسی دیگه ای واسه واسه رفع هر نیازی رو کنین. هراتفاقی هم افتاده باشه مجوز خیانت ندارین.
    یا باید از همسرتون جدا بشین ادامه زندگیتون رو جور دیگه ای بگذرونین، یا به این کار پایان بدین.
    شما توی پست اول نوشتین جداییتون غیر ممکنه! خب وقتی تفکرتون اینه که جداییتون از خیانت غیر ممکنه انتظار کمک از کی و چی دارین؟ باید تفکرتون رو عوض کنین، ترک رابطه کثیف و خیانت اونقدر آسون باید باشه که برچسب سخت هم بهش نخوره چه برسه غیر ممکن! کلا غیر ممکن نداریم...
    اسم این رابطه رو هم عشق نذارین لطفا.... عشق این تصورات اشتباه و خودخواهانه و کثیف ما نسبت به نیازهامون نیست، خیلی بزرگتر و بیشتر از این چیزای زودگذره

    من نمیگم شوهرتون خوبن و باهاتون بد رفتار نمیکنن، ولی دلیل نمیشه خیانت کنین، اونم با کی؟؟ برادر شوهرتون؟؟ چقدر برادر شوهرتون دیگه آدم کثیفی هست که به برادرش خیانت کرده.... چطور به همچین کسی اعتماد کردین واقعا؟ ذره ای فکر پشت رفتارتون بوده؟
    به خودتون، انسانیتتون، پاکیتون، خدا، همسرتون، بچتون، زندگیتون، وجدانتون فکر کردین؟ واقعا فکر کردین به این چیزا...؟
    کاری که باید کنین واضحه... یا جدایی از شوهرتون، یا ترک این رابطه اشتباه
    انقدر هم به خودتون تلقین نکنین چون شوهرتون بد رفتار و بی توجه هست دیگه میشه اشتباه کرد و تلقین اشتباه غیر ممکن بودن ترک خیانت رو هم کنار بذارید...
    حتی اگه تصمیم جدایی هم دارین و ادامه زندگی با برادز شوهرتون حق ندارین تا قبل از جدایی خیانت کنین
    پخدا چی شد این وسط؟ توکل به خدا تو مشکلات؟ صبوری؟ صحبت با بزرگترها واسه حل مشکل؟ مشاوره رفتن؟؟ هزارتا راع درست دیگه.. همشو ول کردین چسبیدین به خیانت؟ این مجوز لعنتی و کوفتی این کار کثیف و مزخرف خیانت رو کی انداخت به جون زندگی بشر..؟؟
    یه کم به این فکر کنین ذات شما به عنوان یک انسان از کی و کجا گرفته شده.. کی بهمون جون داده روح داده زندگی داده... بعد بگین جدایی و ترک این کارهای خلاف ذات ما غیر ممکنه..
    جای ما با خدا حرف بزنین بیشتر، با خودش درد دل کنین و ازش کمک بخواین...
    فاطمیه دوم نزدیکه، وقتی ادعای سختی کشیدن داریم، وقتی ادعای درد و بلا و سختی داریم، یه نگاه کنیم ببینیم کیا رو داریم که سختی کشیدن و چه تحمل ها کردن.. خانم فاطمه زهرا (س) ... خانم زینب کبری (س) ... خانم رقیه بنت الحسین (س) .... درد یعنی اینا، سختی یعنی اینا... تحمل....؟؟؟ صبر....؟ عفت؟؟ حیا؟؟؟
    بی توجهی شد دردی و یه سختی که بریم خیانت کنیم و بگیم آقا دیگه غیر ممکنه جدا شم از خیانتم...؟؟؟!!!
    فاطمیه دوم نزدیکه... با خود خانم حرف بزنین و درد دل کنین و ازشون کمک بخواین.... اگرم دلتون از خودتون کارانتون پره روضه وهیئت خوب جاییه واسه گریه و سبک شدن و تزکیه روح و نفش... استفارده کنین از این فرصت فاطمیه، توبه همیشه هست ... سبک که شدین، تصمیم بگیرین و درست عمل کنین.... حتی جدای هم از راه درست خودش نه هر راهی شد ....

    تند حرف زدم؟دوستان هم آزادن بنده رو نقدهای آتشین و کوبنده کنن و مخالفت، ولی لطفا اگه خواستین مخالفت یا نقد کنین یه کم به اتفاقات افتاده فکر کنین... بعضی چیزارو دیگه نمیشه ساده گرفت و لحن دوستی رد کرد بیخیالی طی کرد.... اگه با خیلی مسائل تند تر و سخت تر برخورد میشد تفکر یه آدم هیچوقت به سمت اون مسائل نمیرفت....


    خانم مستانه، تا شروع شدن فاطمیه دوم، هیچ رابطه ای با برادر شوهرتون نداشته باشید، اگر جایی دیدینشون کاملا رسمی و جدی، سوالی هم در این زمینه پرسیدن چرا سرد شدین نیاز نیست جواب بدین چون بحث جدایی رو بکشین وسط مسلما مخالفت میکنن و...
    از فرصت خوب فاطمیه استفاده کنید..... هرچه قدر هم از خودتون بیزار و متنفر و عصبانی باشید روضه و هیئت خانم فاطمه زهرا(س) دوای درد و راه سبک شدن روح... با خودشون حرف بزنین و عهد ببندین... بعد از اونم هیچوقت حتی فکر خیانت و رابطه های اشتباه نکنین ، دیگه سمت این رابطه ها برنگردین خدا بزرگ و بخشندس...
    اگه تصمیم به ادامه زندگی با شوهرتون گرفتین بعد ایام، که راه هست و انشاالله تاپیک ایجاد کنید واسه راهنمایی گرفتن از دوستان واسه جذب کردن شوهرتون و گرم کردن کانون خانواده...
    اگر هم تصمیم به جایی گرفتین، از راه درستش ....
    ممنون بخاطر حرفاتون خیلی منو تحت تاثیر قرار داد
    بسیار شرمنده ائمه شدم من شب وروز از خدا میخوام تنهام نذاره بهم رحم کنه دیروز رفتم نمابشگاه فاطمیه اونجا کلی گریه کردم از خانم شرمنده م سرم پایینه اصلا روم نمیشد برم تو من لیاقت چنین جاهایی رو ندارم.......
    از طرفی اینهمه عذاب وجدان دارم از طرفی هم وابسته این رابطه لعنتی شدم .......تکلیفم باخودم مشخص نیست هیچ کجاآرامش ندارم به قول دوستان خودمو گم کردم

  28. بالا | پست 120

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    ممنون بخاطر حرفاتون خیلی منو تحت تاثیر قرار داد
    بسیار شرمنده ائمه شدم من شب وروز از خدا میخوام تنهام نذاره بهم رحم کنه دیروز رفتم نمابشگاه فاطمیه اونجا کلی گریه کردم از خانم شرمنده م سرم پایینه اصلا روم نمیشد برم تو من لیاقت چنین جاهایی رو ندارم.......
    از طرفی اینهمه عذاب وجدان دارم از طرفی هم وابسته این رابطه لعنتی شدم .......تکلیفم باخودم مشخص نیست هیچ کجاآرامش ندارم به قول دوستان خودمو گم کردم
    خانوم شما که به ائمه و قران اعتقاد، ازخدا کمک بخواه متوسل شو به اونا تا این هوس از شما دور بشه، سوره نور خیلی کارسازه و جلو فحشا می گیره ....

    ان شاءالله درست میشه نذر خانم فاطمه زهرا کنید تا مشکلاتتون حل بشه....

  29. بالا | پست 121

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط omidd نمایش پست ها
    خانوم شما که به ائمه و قران اعتقاد، ازخدا کمک بخواه متوسل شو به اونا تا این هوس از شما دور بشه، سوره نور خیلی کارسازه و جلو فحشا می گیره ....

    ان شاءالله درست میشه نذر خانم فاطمه زهرا کنید تا مشکلاتتون حل بشه....
    ممنون که برام وقت گذاشتین تنها راه چاره هم همینه آغوش خدا تنها جاییه که میتونم برم
    فقط از خدا میخوام دلامونو بهم سرد کنه
    دلمو به برادرشوهرم سرد کنه من واقعا همسرمو دوست دارم امروز وقتی بهش بعداز مدتها زنگ زدم کلی تخویلم گرفت قربون صدقه م رفت کلی باهام مهربونی کرد حقش نیست بهش خیانت کنم
    از طرفی شیطان چنان به زنجیرم بسته که به راحتی منو میکشه طرفه برادر شوهرم همه این مشکلات بخاطر مهربونیه بیش از حد من دلسوزیه بیش از حد من برای دیگرانه من دوتا برادر شوهر دارم که از خواهرشون بیشتر به من وابسته پیش من درد دل میکنن همش بخاطر درک کردنشونه
    این برادر شوهرم باعث شد همه پرده های بینمون پاره شه

  30. کاربران زیر از Mastane بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 122

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    ممنون که برام وقت گذاشتین تنها راه چاره هم همینه آغوش خدا تنها جاییه که میتونم برم
    فقط از خدا میخوام دلامونو بهم سرد کنه
    دلمو به برادرشوهرم سرد کنه من واقعا همسرمو دوست دارم امروز وقتی بهش بعداز مدتها زنگ زدم کلی تخویلم گرفت قربون صدقه م رفت کلی باهام مهربونی کرد حقش نیست بهش خیانت کنم
    از طرفی شیطان چنان به زنجیرم بسته که به راحتی منو میکشه طرفه برادر شوهرم همه این مشکلات بخاطر مهربونیه بیش از حد من دلسوزیه بیش از حد من برای دیگرانه من دوتا برادر شوهر دارم که از خواهرشون بیشتر به من وابسته پیش من درد دل میکنن همش بخاطر درک کردنشونه
    این برادر شوهرم باعث شد همه پرده های بینمون پاره شه
    اره توکل تون به خدا باشه و سعی کنید معنویت زیاد بشه گفتم که سوره نور تاثیر خیلی زیادی داره!! شاید اینجا به خیلیا این سوره توصیه کردم چون واقعا خودم نتیجه اش دیدم با خلوص نیت و با وجود تلاوت کنید ومعانی اش هم بخونید،اگه بتونید هر روز تلاوت کنید...

  32. کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 123

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    امروز به برادر شوهرم گفتم که داداشش زنگ زدع وکلی بهم محبت کرده بهش گفتم حس میکنم خیلی دوستم داره گفتم میخپام زندگیمو درست کنم بیشتر به شوهرم برسم
    هیچی نگفت فهمیدم که خیلی ناراحت شد و گریه کرد
    به نظرم حتی اگر به دروغ بهش بگم که همسرم باهام خوبه اونم دلش ازم سرد بشه
    بنظرتون اینجوره؟

  34. بالا | پست 124

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    امروز به برادر شوهرم گفتم که داداشش زنگ زدع وکلی بهم محبت کرده بهش گفتم حس میکنم خیلی دوستم داره گفتم میخپام زندگیمو درست کنم بیشتر به شوهرم برسم
    هیچی نگفت فهمیدم که خیلی ناراحت شد و گریه کرد
    به نظرم حتی اگر به دروغ بهش بگم که همسرم باهام خوبه اونم دلش ازم سرد بشه
    بنظرتون اینجوره؟
    گریش الکییییی اییی
    اره خیلی خوبه عزیزم تو میتونییییی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  35. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 125

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26244
    نوشته ها
    547
    تشکـر
    295
    تشکر شده 719 بار در 357 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    امروز به برادر شوهرم گفتم که داداشش زنگ زدع وکلی بهم محبت کرده بهش گفتم حس میکنم خیلی دوستم داره گفتم میخپام زندگیمو درست کنم بیشتر به شوهرم برسم
    هیچی نگفت فهمیدم که خیلی ناراحت شد و گریه کرد
    به نظرم حتی اگر به دروغ بهش بگم که همسرم باهام خوبه اونم دلش ازم سرد بشه
    بنظرتون اینجوره؟
    این همه خودم رو کوبیدم زمین باهاشون اصلا حرفی نزنین دیگه! اومدین مسائل شخصی زندگیتون رو بهش میگین؟ خب به اون چه! میخواین برگردین به ذاتتون باید بقیه در جریان باشن؟؟
    دلیل اینکه به ایشون همچین حرفی زدین رو میشه لطفا بگین؟ اصلا چرا باید در جریان باشن....؟
    ویرایش توسط desboy : 03-04-2016 در ساعت 01:30 AM
    امضای ایشان
    من دِس بوی هستم، نه دیس بوی!


    1

  37. کاربران زیر از desboy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 126

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط desboy نمایش پست ها
    این همه خودم رو کوبیدم زمین باهاشون اصلا حرفی نزنین دیگه! اومدین مسائل شخصی زندگیتون رو بهش میگین؟ خب به اون چه! میخواین برگردین به ذاتتون باید بقیه در جریان باشن؟؟
    دلیل اینکه به ایشون همچین حرفی زدین رو میشه لطفا بگین؟ اصلا چرا باید در جریان باشن....؟
    خوب میخواستم بهش بفهمونم منم زندگی دارم نمیتونم ول کنم فقط به خواسته های اون عمل کنم

  39. بالا | پست 127

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,487 بار در 1,290 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    شما گفتید فقط دو هفته با برادر شوهرتون صمیمی شدید پس فراموش کردنش مطمن باشید کاره سختی نیست فوقش همون دوهفته طول میکشه که فراموشش کنید و البته درکنارش توبه هم باید بکنید و اگه مرتب به خودتون تلقین کنید که فقط شوهرتونو دوست دارید فقط عاشق شوهرتونید و هیچ احساسی به برادر شوهرتون ندارید کم کم حستونو نسبت به برادر شوهرتون از دست میدید .
    چه بسا افرادی سالها با هم بودن و عاشق هم ولی حکمت نبوده به هم برسن و در نهایت اون عشق آتشینو فراموش کردند و زندگی جدیدی شروع کردن ، ، ولی شما فقط دو هفته باهاش بودید دوهفته در مقابل اون افرادی که سالها عاشق هم بودن تازه عشقشونم مقدس بوده هیچ خیانتی نبوده هیچ سو استفاده نبوده هیچ نامردی نبوده و بهم نرسیدن در مقابل این رابطه شما که از بیخ غلطه و با این کار خدارو هم از دست میدید قابل مقایسه نیست . مطمن باشید زمان همه چیزو درست میکنه .
    انسان باید عاشق کسی بشه که خدا هم راضی باشه .عشق مثله نماز خوندن میمونه وقتی نیت کردی دیگه نباید به اطرافت نگاه کنی.

  40. 2 کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 128

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    سلام
    صرف نظر از دوستانی که خودشونو قاضی کردن و حکم دادن (خیانت و......)
    باید بگم که قضاوت من اینه:
    گناه کار اصلی شوهر شماست

    اگر در ایران ما صرف نظر از خرافات و حرف مردم و یه مشت قضاوت نادرست به این موضوع فکر کنیم
    شما میتونید طلاق بگیرید و با عشقتون زندگی کنید برای پسرتون هم اگر واقعا بی خیال بچه بازی ها و احساساتی شدن بشید میتونید هم براش مادری و هم پدری کنید.
    البته شاید دوستان بگن چرا باید بچه با طلاق کنار بیاد ؟
    جوابش اینکه ی طلاق مثل بچه آدم بهتر از ی عمر زندگی مثل 2 تا غریبه است.


    همسر شما روز ازدواج شرعی و قانونی قبول کرده نیاز های روانی و عاطفی و جسمیه شمارو پاسخ بده
    و اگر کوتاهی کرده پس گناه کار ایشونه.

    لذا شما هیچ احساس شرم یا ترسی نداشته باش
    گناه کار اصلی شوهر شماست
    تمام



    حالا واسه حل مشکل بهتر این موضوع رو منطقی حل کنید
    نیازی به خیانت و جر و بحث نیست
    از طرفی زندگی مشترکم زورکی نیست
    بشینید باایشون صحبت کنید از نیاز هاتون از عاقبت بی خیالی های شوهرتون (به قول معروف اتمام حجت کنید ..)
    و چند جلسه هم برید روانکاوی دو نفره
    اگرم نیومد مجبورش کنید
    در ضمن موضوع فقط احساسات شما به اون شخص سوم نیست
    طرف دیگه قضیه احساس همسر شما نسبت به شماست
    که ما این بعد از ماجرا رو نمیدونیم
    شاید ایشونم مثل شما سرد شدن
    و شاید هااااااای دیگه......
    برید دنبال پیدا کردن و حل مشکل


    و در وحله آخر به جدایی فکر کنید

    هیچ نیازی هم به خیانت و رابطه با وجود همسر اول نیست
    ویرایش توسط Reepaa : 03-10-2016 در ساعت 04:57 AM
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  42. 2 کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 129

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    سلام
    صرف نظر از دوستانی که خودشونو قاضی کردن و حکم دادن (خیانت و......)
    باید بگم که قضاوت من اینه:
    گناه کار اصلی شوهر شماست

    اگر در ایران ما صرف نظر از خرافات و حرف مردم و یه مشت قضاوت نادرست به این موضوع فکر کنیم
    شما میتونید طلاق بگیرید و با عشقتون زندگی کنید برای پسرتون هم اگر واقعا بی خیال بچه بازی ها و احساساتی شدن بشید میتونید هم براش مادری و هم پدری کنید.
    البته شاید دوستان بگن چرا باید بچه با طلاق کنار بیاد ؟
    جوابش اینکه ی طلاق مثل بچه آدم بهتر از ی عمر زندگی مثل 2 تا غریبه است.


    همسر شما روز ازدواج شرعی و قانونی قبول کرده نیاز های روانی و عاطفی و جسمیه شمارو پاسخ بده
    و اگر کوتاهی کرده پس گناه کار ایشونه.

    لذا شما هیچ احساس شرم یا ترسی نداشته باش
    گناه کار اصلی شوهر شماست
    تمام



    حالا واسه حل مشکل بهتر این موضوع رو منطقی حل کنید
    نیازی به خیانت و جر و بحث نیست
    از طرفی زندگی مشترکم زورکی نیست
    بشینید باایشون صحبت کنید از نیاز هاتون از عاقبت بی خیالی های شوهرتون (به قول معروف اتمام حجت کنید ..)
    و چند جلسه هم برید روانکاوی دو نفره
    اگرم نیومد مجبورش کنید
    در ضمن موضوع فقط احساسات شما به اون شخص سوم نیست
    طرف دیگه قضیه احساس همسر شما نسبت به شماست
    که ما این بعد از ماجرا رو نمیدونیم
    شاید ایشونم مثل شما سرد شدن
    و شاید هااااااای دیگه......
    برید دنبال پیدا کردن و حل مشکل


    و در وحله آخر به جدایی فکر کنید

    هیچ نیازی هم به خیانت و رابطه با وجود همسر اول نیست
    بله این روضه هارو ما هم زیاد خوندیم که همسرشون مقصر هستند ولی دلیلی واسه خیانت نمیشه

  44. 3 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 130

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10630
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    345
    تشکر شده 969 بار در 321 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نمیدونم این تاپیک به نتیجه رسیده یا نه
    ولی ابجی اگه دلیلش تنهاییته قبلا تنهاییتو با ما پر میکردی حالاهم همین کارو بکن

  46. 2 کاربران زیر از @RY@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 131

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    سلام
    صرف نظر از دوستانی که خودشونو قاضی کردن و حکم دادن (خیانت و......)
    باید بگم که قضاوت من اینه:
    گناه کار اصلی شوهر شماست

    اگر در ایران ما صرف نظر از خرافات و حرف مردم و یه مشت قضاوت نادرست به این موضوع فکر کنیم
    شما میتونید طلاق بگیرید و با عشقتون زندگی کنید برای پسرتون هم اگر واقعا بی خیال بچه بازی ها و احساساتی شدن بشید میتونید هم براش مادری و هم پدری کنید.

    البته شاید دوستان بگن چرا باید بچه با طلاق کنار بیاد ؟
    جوابش اینکه ی طلاق مثل بچه آدم بهتر از ی عمر زندگی مثل 2 تا غریبه است.


    همسر شما روز ازدواج شرعی و قانونی قبول کرده نیاز های روانی و عاطفی و جسمیه شمارو پاسخ بده
    و اگر کوتاهی کرده پس گناه کار ایشونه.

    لذا شما هیچ احساس شرم یا ترسی نداشته باش
    گناه کار اصلی شوهر شماست
    تمام



    حالا واسه حل مشکل بهتر این موضوع رو منطقی حل کنید
    نیازی به خیانت و جر و بحث نیست
    از طرفی زندگی مشترکم زورکی نیست
    بشینید باایشون صحبت کنید از نیاز هاتون از عاقبت بی خیالی های شوهرتون (به قول معروف اتمام حجت کنید ..)
    و چند جلسه هم برید روانکاوی دو نفره
    اگرم نیومد مجبورش کنید
    در ضمن موضوع فقط احساسات شما به اون شخص سوم نیست
    طرف دیگه قضیه احساس همسر شما نسبت به شماست
    که ما این بعد از ماجرا رو نمیدونیم
    شاید ایشونم مثل شما سرد شدن
    و شاید هااااااای دیگه......
    برید دنبال پیدا کردن و حل مشکل


    و در وحله آخر به جدایی فکر کنید

    هیچ نیازی هم به خیانت و رابطه با وجود همسر اول نیست
    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    بله این روضه هارو ما هم زیاد خوندیم که همسرشون مقصر هستند ولی دلیلی واسه خیانت نمیشه
    من نفهمیدم منظور شما رو
    صحبت های بنده رو تکرار میکنید برای خودم ؟
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  48. بالا | پست 132

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط @RY@ نمایش پست ها
    نمیدونم این تاپیک به نتیجه رسیده یا نه
    ولی ابجی اگه دلیلش تنهاییته قبلا تنهاییتو با ما پر میکردی حالاهم همین کارو بکن
    آریا جان طبق نظر روانشناسان
    پرکردن نیاز های عاطفی از طریق فضای مجازی عاقلانه نیست و ضررات خاص خودشو داره ...(که عاقبت مشکلات جدیدی درست میشه برای ایشون )

    ویرایش توسط Reepaa : 03-10-2016 در ساعت 11:34 PM
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  49. بالا | پست 133

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    من نفهمیدم منظور شما رو
    صحبت های بنده رو تکرار میکنید برای خودم ؟
    تاکید کردم که دوستان دیگه هم گفتن نظرات شمارو

  50. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 134

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    سلام
    مستانه جون.
    حتما خیلی شرایطت سخته واقعا درک میکنم هم عذاب وجدان داری هم درگیر یه رابطه ی پیچیده ی احساسی شدی هم با شوهرت مشکل داری.
    به نظر من یه کاری کن که کمتر برات سخته. به جای اینکه با برادر شوهرت راه بیای یا از احساسات بگی یا باش درددل کنی سعی کن یه ادم دیگه بشی یکم حرفاتو پیش خودت نگه دار.مثلا بهش نگو که می خام ازت دور شم. بگو باهات میمونم تا خیالش راحت شه بعد با حرفایی که میزنه یا با کاراش (نمیگمم از قصده) ارادتو سست نکنه. بعدش یکم عشقشو به چالش بکش ببین تا کجا پای تو میمونه؟ اذیتش کن یه کاری کن عاصی شه دیگه بهت محبت نکنه. کارایی کن که میدونی بدش میاد. کنار اینکه حرفات مثل سابقه و باهاش خوب حرف میزنی سعی کن رفتارات یه طوری باشه که کلافش کنه. اگرم پرسید چرا عوض شدی بگو اشتباه میکنه. اون به هر دلیلی ک من نمیدونم ازت دوری نمیکنه. اما خودت میدونی که این عشقی که داری اصلا درست نیست و داره زندگیتو نابود میکنه. پس فقط خودت میتونی یه کاری برای خودت و زندگیت بکنی. حتی دور شدن شما از هم برای همون برادر شوهرتم خوبه. باور کن. یه کاری کن مجبور شه ازت دور شه. اگه اون روشو ببینی یا اذتش کنی و سر لج بیفته باهات و بهت بدی کنه یا اگه یه کاری کنی بهت بی اعتنا شه اونوقت خودت میفهمی که اونم یه ادم معمولی مثل همست و نمیتونه همیشه عاشقی کنه. اصلا از کجا معلوم که اگه جای شوهرت بود همین رفتارای شوهرتو نداشت ؟
    به نظر من دوست داشتن برادر شوهرت با سردی شوهرت دو تا مشکل جدا از همن که بایدم جدا حل بشن. ولی اول باید برادر شوهرتو از خودت دور کنی که بعدش بتونی رو مشکلتو با شوهرت -بدون اینکه نصف حواست پیش کس دیگه باشه -حل کنی. پس اول برادر شوهرتو از خودت دور کن. دیگه خودت میدونی چطوری میشه اونو سردش کرد. نمیگمم یه دفعه ازش دور شو یا باهاش حرف بزن یا ازش قول بگیر چون فایده نداشته تا الان این کارا. اصلا خودتو لو نده ولی اروم اروم یه کاری کن عشقتون سرد شه. هیچوقتم حرفشو نزن نذار بفهمه از قصد این کارارو کردی. بذار فکر کنه همه چی عادیه.
    یه کاری کن خودش ازت سرد شه. باور کن اون کمتر بهت محبت کنه توام دل کندن برات اسون میشه به خاطر زندگیت شجاعت اینو داشته باش که این رابطه رو خراب کنی. بعدش که اون ازت دور شد تازه میتونی رو مشکلت با شوهرت تمرکز کنی ببینی واقعا اشکال کار چیه. شایدم یکم توقعت زیاده یا شایدم همین برادر شوهرت توقعتو برده بالا. چون شوهرت به هر حال ادمه دیگه خسته میشه شاید نتونه واقعا اونجوری که تو میخای باشه. ولی اگه کلا روحیاتش باهات فرق داره و از اولم اینجوری بوده اونموقع به قول ریپا شاید باید به طلاق فکر کنی. ولی من زنای زیادیو دیدم که یه مدت رابطشون با شوهرشون سرد میشه بعدش دوباره خوب میشن انشاالاه توام مشکلت حل میشه
    ببخشید خیلی توهمه حرفام نمیدونم منظورمو گرفتی یا نه ولی به نظر من اگه این سیاستو پیش بگیری همه چی حل میشه خودتم حتما با یه مشاور کاردرست حرف بزن حضوری
    ویرایش توسط ملکه شیشه ای : 03-11-2016 در ساعت 01:30 PM

  52. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 135

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10630
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    345
    تشکر شده 969 بار در 321 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    آریا جان طبق نظر روانشناسان
    پرکردن نیاز های عاطفی از طریق فضای مجازی عاقلانه نیست و ضررات خاص خودشو داره ...(که عاقبت مشکلات جدیدی درست میشه برای ایشون )

    کچل برای پر کردن وقتش کنم

  54. کاربران زیر از @RY@ بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 136

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط @RY@ نمایش پست ها
    کچل برای پر کردن وقتش کنم
    خودتی
    اینم عاقلانه نیست داداش گلم .
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  56. بالا | پست 137

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    سلام دوستان من دوباره برگشتم وقتی نظراتتونو دیدم خیلی آروم شدم وقتی دیدم درکم میکنید فهمیدم که واقعا اینجا وبه کمک شما میتونم مشکلمو حل کنم
    دوستای گلم راستش من نتونستم رابطه رو با برادر شوهرم فعلا کم کنم یعنی رابطه مونم بیشتر شده بیشتر قرار میزاریم رابطه نزدیک تر شده من بخدا خیلی داغونم خیلی بخدا عذاب وجدان دارم اصلا نمیدونم چه مرگم شده آخه تمامه فکرو ذکرم شده برادر شوهرم تمامه زندگیم شده اون حتی تو خوابم بخدا شبا نمیتونم بخوابم اونقد فکرم داغونه که خواب و خوراک ندارم
    من دیروز رفته بودم بانک صادرات کار داشتم بعد یه ساعت نشستم تو بانک وقتی نوبم شد فهمیدم تو بانک رفاه نشستم خخخخخ یعنی بقرآن آبروم رفت دیگه منی که تمامه کارامو انجام میدم اداری بانکی حالا اصلا نمیدونم کجام دارم چکار میکنم
    تمامه زندگیم شدع برادر شوهرم
    نمیدونم چه مرگم شده وقتی پیش همیم تمامه غصه هامونو فراموش میکنیم از کارش میزنع از تمامه زندگیش میزنه تا منو خوشحال کنه ....
    اما درمورد شوهرخان که منو به این روز انداخته
    بخدا امروز تا دوساعت التماسش کردم که یه ساعت فقط یه ساعت از کارش بزنه باهم بریم بازار برای پسرم کفش بخرم ولی گفت نه
    توروخدا شما بگید من چه خاکی بریزم سرن

  57. بالا | پست 138

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط @RY@ نمایش پست ها
    کچل برای پر کردن وقتش کنم
    سلام آریا جان من نمیخوام خودمو وابسته دنیای مجازی کنم بخدا تو اینم موندم

  58. بالا | پست 139

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط @RY@ نمایش پست ها
    کچل برای پر کردن وقتش کنم
    سلام آریا جان من نمیخوام خودمو وابسته دنیای مجازی کنم بخدا تو اینم موندم

  59. بالا | پست 140

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    سلام دوستان من دوباره برگشتم وقتی نظراتتونو دیدم خیلی آروم شدم وقتی دیدم درکم میکنید فهمیدم که واقعا اینجا وبه کمک شما میتونم مشکلمو حل کنم
    دوستای گلم راستش من نتونستم رابطه رو با برادر شوهرم فعلا کم کنم یعنی رابطه مونم بیشتر شده بیشتر قرار میزاریم رابطه نزدیک تر شده من بخدا خیلی داغونم خیلی بخدا عذاب وجدان دارم اصلا نمیدونم چه مرگم شده آخه تمامه فکرو ذکرم شده برادر شوهرم تمامه زندگیم شده اون حتی تو خوابم بخدا شبا نمیتونم بخوابم اونقد فکرم داغونه که خواب و خوراک ندارم
    من دیروز رفته بودم بانک صادرات کار داشتم بعد یه ساعت نشستم تو بانک وقتی نوبم شد فهمیدم تو بانک رفاه نشستم خخخخخ یعنی بقرآن آبروم رفت دیگه منی که تمامه کارامو انجام میدم اداری بانکی حالا اصلا نمیدونم کجام دارم چکار میکنم
    تمامه زندگیم شدع برادر شوهرم
    نمیدونم چه مرگم شده وقتی پیش همیم تمامه غصه هامونو فراموش میکنیم از کارش میزنع از تمامه زندگیش میزنه تا منو خوشحال کنه ....
    اما درمورد شوهرخان که منو به این روز انداخته
    بخدا امروز تا دوساعت التماسش کردم که یه ساعت فقط یه ساعت از کارش بزنه باهم بریم بازار برای پسرم کفش بخرم ولی گفت نه
    توروخدا شما بگید من چه خاکی بریزم سرن
    من فکر میکنم شما دنبال یه توجیه درست و حسابی برای ادامه ی رفتارتون هستید تا راهنمایی.. چراکه دوستان نظرشونو دادن و حرف تازه ای هم فکر نمیکنم وجود داشته باشه

    جالب اینه که وقتی به شما گوشزد مشه که این رابطه جز س ک س به راهی نمیرسه با ضرس قاطع یگید نه قسم خورده و.. اما امروز خودتون میفرمایید عمیق تر شده.. مطمینا به همون راه میرسه..

    احساس میکنم شما فقط دنبال این هستید که یکنفر رفتار شمارو توجیه کنه که شما با ارامش ادامه بدین . همین

    موفق باشید

  60. 4 کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  61. بالا | پست 141

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    مستانه خانم اسم خدا حرمت داره
    لااقل حرمت اون اسم و صاحبش را نگه دارید و واسه قسم خوردن از جون خودتون استفاده کنین.

  62. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 142

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    سلام دوستان من دوباره برگشتم وقتی نظراتتونو دیدم خیلی آروم شدم وقتی دیدم درکم میکنید فهمیدم که واقعا اینجا وبه کمک شما میتونم مشکلمو حل کنم
    دوستای گلم راستش من نتونستم رابطه رو با برادر شوهرم فعلا کم کنم یعنی رابطه مونم بیشتر شده بیشتر قرار میزاریم رابطه نزدیک تر شده من بخدا خیلی داغونم خیلی بخدا عذاب وجدان دارم اصلا نمیدونم چه مرگم شده آخه تمامه فکرو ذکرم شده برادر شوهرم تمامه زندگیم شده اون حتی تو خوابم بخدا شبا نمیتونم بخوابم اونقد فکرم داغونه که خواب و خوراک ندارم
    من دیروز رفته بودم بانک صادرات کار داشتم بعد یه ساعت نشستم تو بانک وقتی نوبم شد فهمیدم تو بانک رفاه نشستم خخخخخ یعنی بقرآن آبروم رفت دیگه منی که تمامه کارامو انجام میدم اداری بانکی حالا اصلا نمیدونم کجام دارم چکار میکنم
    تمامه زندگیم شدع برادر شوهرم
    نمیدونم چه مرگم شده وقتی پیش همیم تمامه غصه هامونو فراموش میکنیم از کارش میزنع از تمامه زندگیش میزنه تا منو خوشحال کنه ....
    اما درمورد شوهرخان که منو به این روز انداخته
    بخدا امروز تا دوساعت التماسش کردم که یه ساعت فقط یه ساعت از کارش بزنه باهم بریم بازار برای پسرم کفش بخرم ولی گفت نه
    توروخدا شما بگید من چه خاکی بریزم سرن
    ببین مستانه جون

    رابطه با برادر شوهرتو اصلا تایید نمیکنم
    نمیدونم خصوصیات اخلاقی ایشون چطور هست و ...
    ولی 99 درصد این جور مسائل مشابه شما
    هدف مرد فقط سو استفاده و لذت جنسی هست
    خودتم فکرشو بکنی ب همین نتیجه میرسی
    اخه کی بهتر از شما برای ایشون؟؟
    واقعا کی بهتره شما ؟؟؟
    زن داداشش هستی
    هروقت بخاد و اراده کنه میتونه شمارو ببینه
    رابطه برقرار کنه
    شما ی زن متاهل و بچه دار هستین
    ازادی عملش بیشتره
    هرکاری بخاااد میتونه بکنه
    درحالی ک اگه جز شما ب ی دختر کم سن و سال دوست بود
    نمیتونست ب تمام این موارد برسه

    از طرفی میمونه رابطه شما با همسرت :
    بشین باهاش حرف بزن
    سنگاتو وابکن

    ادما برای رسیدن ب ارامش ازدواج میکنن
    ن اینکه از طرف مقابل هیچ محبتی نبینن
    نمیدونم شرایط و فرهنگ خانوادگیتون .و ... چطور هست
    ولی ب نظرم بهتره
    حالا که هرکار میکنی
    رفتار شوهرت درست نمیشه
    و شمارو نمیبینه
    حتی برای اینکه بترسونیش
    و
    بهش بفهمونی که این قضیه (توجه ایشون ب شما)
    براتون خیلی مهمه
    حرف طلاق رو بکشی وسط
    ی سری شرایط و حرفارو بهش بزنی
    و بگی
    اگه رعایت نشه و ..
    مجبوری ب جدایی فکر کنی

    هر چند من فکر میکنم
    درسته ک رابطه شما و همسرتون سرد بوده
    ولی حضور برادر شوهرتون داره این رابطرو روز ب روز
    بد تر و سرد تر میکنه
    و شمارو از همسرتون جداتر

    موفق باشی
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  64. بالا | پست 143

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سلام
    مستانه جون.
    حتما خیلی شرایطت سخته واقعا درک میکنم هم عذاب وجدان داری هم درگیر یه رابطه ی پیچیده ی احساسی شدی هم با شوهرت مشکل داری.
    به نظر من یه کاری کن که کمتر برات سخته. به جای اینکه با برادر شوهرت راه بیای یا از احساسات بگی یا باش درددل کنی سعی کن یه ادم دیگه بشی یکم حرفاتو پیش خودت نگه دار.مثلا بهش نگو که می خام ازت دور شم. بگو باهات میمونم تا خیالش راحت شه بعد با حرفایی که میزنه یا با کاراش (نمیگمم از قصده) ارادتو سست نکنه. بعدش یکم عشقشو به چالش بکش ببین تا کجا پای تو میمونه؟ اذیتش کن یه کاری کن عاصی شه دیگه بهت محبت نکنه. کارایی کن که میدونی بدش میاد. کنار اینکه حرفات مثل سابقه و باهاش خوب حرف میزنی سعی کن رفتارات یه طوری باشه که کلافش کنه. اگرم پرسید چرا عوض شدی بگو اشتباه میکنه. اون به هر دلیلی ک من نمیدونم ازت دوری نمیکنه. اما خودت میدونی که این عشقی که داری اصلا درست نیست و داره زندگیتو نابود میکنه. پس فقط خودت میتونی یه کاری برای خودت و زندگیت بکنی. حتی دور شدن شما از هم برای همون برادر شوهرتم خوبه. باور کن. یه کاری کن مجبور شه ازت دور شه. اگه اون روشو ببینی یا اذتش کنی و سر لج بیفته باهات و بهت بدی کنه یا اگه یه کاری کنی بهت بی اعتنا شه اونوقت خودت میفهمی که اونم یه ادم معمولی مثل همست و نمیتونه همیشه عاشقی کنه. اصلا از کجا معلوم که اگه جای شوهرت بود همین رفتارای شوهرتو نداشت ؟
    به نظر من دوست داشتن برادر شوهرت با سردی شوهرت دو تا مشکل جدا از همن که بایدم جدا حل بشن. ولی اول باید برادر شوهرتو از خودت دور کنی که بعدش بتونی رو مشکلتو با شوهرت -بدون اینکه نصف حواست پیش کس دیگه باشه -حل کنی. پس اول برادر شوهرتو از خودت دور کن. دیگه خودت میدونی چطوری میشه اونو سردش کرد. نمیگمم یه دفعه ازش دور شو یا باهاش حرف بزن یا ازش قول بگیر چون فایده نداشته تا الان این کارا. اصلا خودتو لو نده ولی اروم اروم یه کاری کن عشقتون سرد شه. هیچوقتم حرفشو نزن نذار بفهمه از قصد این کارارو کردی. بذار فکر کنه همه چی عادیه.
    یه کاری کن خودش ازت سرد شه. باور کن اون کمتر بهت محبت کنه توام دل کندن برات اسون میشه به خاطر زندگیت شجاعت اینو داشته باش که این رابطه رو خراب کنی. بعدش که اون ازت دور شد تازه میتونی رو مشکلت با شوهرت تمرکز کنی ببینی واقعا اشکال کار چیه. شایدم یکم توقعت زیاده یا شایدم همین برادر شوهرت توقعتو برده بالا. چون شوهرت به هر حال ادمه دیگه خسته میشه شاید نتونه واقعا اونجوری که تو میخای باشه. ولی اگه کلا روحیاتش باهات فرق داره و از اولم اینجوری بوده اونموقع به قول ریپا شاید باید به طلاق فکر کنی. ولی من زنای زیادیو دیدم که یه مدت رابطشون با شوهرشون سرد میشه بعدش دوباره خوب میشن انشاالاه توام مشکلت حل میشه
    ببخشید خیلی توهمه حرفام نمیدونم منظورمو گرفتی یا نه ولی به نظر من اگه این سیاستو پیش بگیری همه چی حل میشه خودتم حتما با یه مشاور کاردرست حرف بزن حضوری
    سلام سارا جان قربونت برم مرسی که برام وقت گذاشتی
    سارا جان حرفهایی که زدی گفتنش راحته ....من خودم بیشتراز برادر شوهرموابسته شدم عاشقش شدم من فقط وقتی میتونم بهش بی اعتنایی کنم که شوهرم بیشتراز اون بهم توجه کنه
    شوهرم بیشتراز اون منو شیفه خودش کنه وقتی من روزی دوازده پونزده ساعت تنهام وقتی شوهرم همه زندگیش شده کار وقتی از لخاظ جنسی باید خودمو سرکوب کنم حسامو سرکوب کنم .....وقتی از لحاظ خواسته هام باید خودمو همه خواسته هامو فراموش کنم وفقط به گفته شوهرم باید کنار بیام ولی من نمیتونم هزار بار به خودشم گفتم من بدون عشق بدون دوست داشتن میمیرم ولی کو گوش شنوا فقط میگه کنار بیا عادت کن همین
    من عذاب وجدان داره منو میکشه دارم خودمو با این کار داغون میکنم میدونم اگه برادر شوهرم بخواد یه روزی زن بیاره من داغون میشم من زندگیم میشه جهنم .......
    سارا برادر شوهرم کارایی میکنه که شوهرم عیچ وقت انجام نداده
    اما من بخدا شوهرمو دوست دارم وقتی برادر شوهرم منو میبوسه بقرآن آرزوی مرگ میکنم که الان باید شوهر خودم اینجوری دوسم داشت
    من حتی نه میتونم برم پیش روانکاو ومشاور نه میتونم طلاق بگیرم چون تو خانواده هامون هیچ کی نمیدونه که منو شوهرم چقدر از هم دوریم فقط برادر شوهرم میدونه
    حتی اگر خانواده ها بدونن هیچ کمکی به درست شدن زندگیم نمیکنن جز اینکه داغومترش کنن
    ومن موندم اینهمه دوری از خدا دوری از پسرم که من تنها امیدشم وابستمه وقتی دستامو میگیره شرمنده ش میشم ولی بخدا منم نیاز دارم چه کنم با اینهمه نیاز
    کارایی که گفتی نیاز داره که همسرم پیشم باشه تا بتونم به برادر شوهرم بی توجهی کنم

  65. بالا | پست 144

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mastane نمایش پست ها
    سلام سارا جان قربونت برم مرسی که برام وقت گذاشتی
    سارا جان حرفهایی که زدی گفتنش راحته ....من خودم بیشتراز برادر شوهرموابسته شدم عاشقش شدم من فقط وقتی میتونم بهش بی اعتنایی کنم که شوهرم بیشتراز اون بهم توجه کنه
    شوهرم بیشتراز اون منو شیفه خودش کنه وقتی من روزی دوازده پونزده ساعت تنهام وقتی شوهرم همه زندگیش شده کار وقتی از لخاظ جنسی باید خودمو سرکوب کنم حسامو سرکوب کنم .....وقتی از لحاظ خواسته هام باید خودمو همه خواسته هامو فراموش کنم وفقط به گفته شوهرم باید کنار بیام ولی من نمیتونم هزار بار به خودشم گفتم من بدون عشق بدون دوست داشتن میمیرم ولی کو گوش شنوا فقط میگه کنار بیا عادت کن همین
    من عذاب وجدان داره منو میکشه دارم خودمو با این کار داغون میکنم میدونم اگه برادر شوهرم بخواد یه روزی زن بیاره من داغون میشم من زندگیم میشه جهنم .......
    سارا برادر شوهرم کارایی میکنه که شوهرم عیچ وقت انجام نداده
    اما من بخدا شوهرمو دوست دارم وقتی برادر شوهرم منو میبوسه بقرآن آرزوی مرگ میکنم که الان باید شوهر خودم اینجوری دوسم داشت
    من حتی نه میتونم برم پیش روانکاو ومشاور نه میتونم طلاق بگیرم چون تو خانواده هامون هیچ کی نمیدونه که منو شوهرم چقدر از هم دوریم فقط برادر شوهرم میدونه
    حتی اگر خانواده ها بدونن هیچ کمکی به درست شدن زندگیم نمیکنن جز اینکه داغومترش کنن
    ومن موندم اینهمه دوری از خدا دوری از پسرم که من تنها امیدشم وابستمه وقتی دستامو میگیره شرمنده ش میشم ولی بخدا منم نیاز دارم چه کنم با اینهمه نیاز
    کارایی که گفتی نیاز داره که همسرم پیشم باشه تا بتونم به برادر شوهرم بی توجهی کنم
    دیدی مستانه جون؟؟؟
    دقیقا مشکل همینجاس
    اگه رابطتت با برادرشوهرت اینقدر پیش نمیرفت
    شاید ده درصد سرد بودن و بی توجهی شوهرتو میدیدی
    ولی حالا
    داری صد درصدشو میبینی

    داری مقایسه میکنی
    شوهرت و برادرشوهرتو
    شاید برادرشوهرتم الان تورو بخاد
    و مطمئنا همینطوره
    والا بخدا اونم بعد ی مدت ازت سرد میشه
    تو میمونی و ی دنیا حسرت و عذاب وجدان خیانت

    درسته خانواده ها بفهمن بدتر میشه
    ولی ب نظرم یکی باید (جز خودت )با شوهرت حرف بزنه
    بزار همسرت بفهمه موضوع جدیه
    اینقدر ب شوخی نگیره قضیرو
    ک بگه کنار بیا
    اخه خدایی حرفه ک میزنه؟؟؟
    عادت کن؟؟؟
    مگه کشکه؟
    مگه الکیه؟؟؟

    درکت میکنم
    ولی بخدا این راهش نیست...
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  66. کاربران زیر از شقایقم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  67. بالا | پست 145

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط orbital نمایش پست ها
    من فکر میکنم شما دنبال یه توجیه درست و حسابی برای ادامه ی رفتارتون هستید تا راهنمایی.. چراکه دوستان نظرشونو دادن و حرف تازه ای هم فکر نمیکنم وجود داشته باشه

    جالب اینه که وقتی به شما گوشزد مشه که این رابطه جز س ک س به راهی نمیرسه با ضرس قاطع یگید نه قسم خورده و.. اما امروز خودتون میفرمایید عمیق تر شده.. مطمینا به همون راه میرسه..

    احساس میکنم شما فقط دنبال این هستید که یکنفر رفتار شمارو توجیه کنه که شما با ارامش ادامه بدین . همین

    موفق باشید
    شما فک میکنین من به اینجور چیزا فکر میکنم والله به جانه خودم به مرگه خودم نه من اگر آرامش داشتم نمیومدم اینجا وقته شماو دوستانو بگیرم .....میدونم یه روزی برادر شوهرمم منو میشکنه ولی من نمیزارم دست از پا خطا کنه نمیزارم من نمیخوام رابطه با کارای کثیف خراب شه .....من نمیخوام کارمو توجیه کنم اگر توجیهذمیکردم که اصلا اینجا نیومدم شاید اصلا آخره این رابطه من جونمو از دست بدم شاید اصلا به جایی نرسیدم ولی اینارو میگم که مردایی که میان اینجا وشاید زندگیه سوخته منو میخونن منو برا خودشون بکنن عبرت مثه شوهر من نباشن زندگیه خانمشونو نسوزونن

  68. بالا | پست 146

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6955
    نوشته ها
    235
    تشکـر
    387
    تشکر شده 355 بار در 137 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقایقم نمایش پست ها
    دیدی مستانه جون؟؟؟
    دقیقا مشکل همینجاس
    اگه رابطتت با برادرشوهرت اینقدر پیش نمیرفت
    شاید ده درصد سرد بودن و بی توجهی شوهرتو میدیدی
    ولی حالا
    داری صد درصدشو میبینی

    داری مقایسه میکنی
    شوهرت و برادرشوهرتو
    شاید برادرشوهرتم الان تورو بخاد
    و مطمئنا همینطوره
    والا بخدا اونم بعد ی مدت ازت سرد میشه
    تو میمونی و ی دنیا حسرت و عذاب وجدان خیانت

    درسته خانواده ها بفهمن بدتر میشه
    ولی ب نظرم یکی باید (جز خودت )با شوهرت حرف بزنه
    بزار همسرت بفهمه موضوع جدیه
    اینقدر ب شوخی نگیره قضیرو
    ک بگه کنار بیا
    اخه خدایی حرفه ک میزنه؟؟؟
    عادت کن؟؟؟
    مگه کشکه؟
    مگه الکیه؟؟؟

    درکت میکنم
    ولی بخدا این راهش نیست...
    آره شقایق خانمی حرفات درسته مندارم میسوزم

  69. بالا | پست 147

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    متاسفم !
    شما تو تایپیک های اخر دیگه از علاقمندی به شوهرتو و عزمت برای بهم زدن رابطه نا مشروعت داشتی میگفتی !چی شد ؟

    شیزون کاملا توی دلت نفوذ کرده و داری با هوس میری جلو !
    مام که تا یچیز میگیم یه عده فاز روشنفکری بر میدارن و میگن چرا سرزنش میکنین شوهرش مقصره !

    ببین من یه دوست مثل خواهر دارم که سه ساله ازدواج کرده ..هم خودش هم همسرش بسیار متمدن و به روز و زیبا و با کلاس و ...دختره با سنگ تموم گزاشتن مالی و جانی رفت خونه شوهرش ولی از همون روز اول شوهرش از 6 صبح تا 11 شب سر کار بوده و هست ..من شاخ در میارم از صبر و تحمل دوستم ..اونم دلش بیرون رفتن میخواد ..عزیز دردونه خونه باباش بود ...ولی الان فقط روزو شب میکنه تا شوهرش از سر کار بیاد ..کار کنه تا زودتر خودشونو بگیرن ...همیشه هم وقتی میگم یخت نیست هزار تا توجیه میاره که برا شوهرم سخت تره و جونش برا شوهرش در میره !
    اول زندگی یه دختر پسر خیلی جوون ..عشق نمیخوان ؟گل و بلبل نمیخوان ؟گردش تفریح محبت نمیخوان ؟
    میخوان ولی دارن دندون رو جیگر میزارن تا روزهای سخت بگزره ..تا روزهای روشن بیاد !حالا دوستم چکار کنه وقتی شوهرش نیست ..وقتی نداردش ؟استغفرالله ...



    عشق خیلی مقدسه ..خیلی ..اگر تو دلت بود بی محبتی های شوهرتم نمیدیدی !
    تو هوس رو با عشق اشتباه گرفتی !
    هوس شیرینه ...همه چیزهای بد شیطون شیرینن ..خیلی گناها شیرینن ولی ایا لاید انجام داد ؟عاقبتشو نباید فکر کنیم ؟




    رتبطت با برادر شوهرت هوسی بیش نیست ..و بالطبع شیرین هم هست ..ولی وقتی پرده ها کنار بره میفهمی که توی چه منجلابی افتادی و چی ازتون باقی مونده !




    بزار یچیز بهت بگم ؟سیرک رفتی تاحالا ؟اصلا باغ وحش ؟
    این شیرها رو ببرها رو دیدی مربی دارن ؟دیدی چجور رام شدن ؟دیدی چجور وقتی بهشون هر چی میگن انجام میدن ؟شیییر به اون خشونت ...ببر و پلنگ به اون درندگی !
    شوهرت از شیر هم خشن ترو و از ببر هم درنده تره که نمیتونی رامش کنی ؟با محبت !با عشق !که دو ساهت در روز مطابق میلت باشه !

    نه تو تلاش نکردی !
    تو کسی رو میخوای که فقز خودش تو رو بخوادو مثل برادرشوهرت تو رو برا خودس حفظ کنه !

    ناز مال زنه ..خواسته شدن مال زنه ...ولی حالا شوهرت تینجور نیست ..تو باید اینجورش میکردی ..تو !



    ببخش رک حرف زدم .
    اعضای دیگه هم با کمال احترام ؛نظرم مربوط به خودمه چه روشنفکر باشم چه نباشم .

  70. کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  71. بالا | پست 148

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    مستانه داری تو بد چاهی میافته بد بد اخرش مطمعنم خیلییییی پشیمون میشی و اون موقع دیگه پشیمونی سودی نداره وقتی به خودت میایی که همه چیز و از دست دادی حتی بچت !!!!!
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  72. 4 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  73. بالا | پست 149

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    مستانه جون ما میدونیم سخته خودمونم دختریم تو شرایط شما بودیم گاهی
    ولی شمام داری خیلی از خودت ضعف نشون میدی
    درسته که نیاز داری اما هر کس نیاز داره معنیش این نیست که اگه رفع نشه فلج میشه و نمیتونه کاری از پیش ببره
    مستانه تو شوهرتو انتخاب کردی با همه ی خوبی و بدیاش. پس باید پای انتخاب خودتم وایسی. تو مسئولی تو این قضیه. هر چقدرم شوهرت بهت کم محلی کنه و برادرشوهرت جنتلمن باشه بازم فرقی نمیکنه تو مسئولی واسه انتخابت پس باید پاش واسی

    الان مگه اون زنایی که شوهر ندارن خودشون تنهایی بچه هاشونو بزرگ میکنن تازه خرج زندگیشونم میدن احساس ندارن؟ مگه نیاز ندارن؟ مگه اونا دلشون نمیخاد یکی دوستشون داشته باشه؟
    باور کن اونا خیلی بیشتر از شما نیاز دارن اما میبینی که خیلی ادمای اینجوری پای زندگیشون میمونن و قید نیازشونو میزنن تا اخر عمرشون.
    حتی کار شما راحت تره چون به هر حال شوهرت دوست داره و تنها نیستی هر چند شوهرت خیلی کمبود داشته باشه بازم همین که هست خوبه
    شما همش داری وضعیت الانتو با ایده الا و توقعایی که داشتی مقایسه می کنی. درحالی که باید بدونی اون ایده الا هیچ وقت مال تو نمیشن. هر چقدر بگذره و این اوضاع ادامه پیدا کنه وضع بدتر میشه چون مرد زندگیت شوهرته اما شما هر روز داری ازش دور تر میشی چون روی برادرشوهرت حساب میکنی.
    من چند بار تو فامیل خودمون زناییو دیدم ک مثل شما درگیر یه رابطه ی دیگه شدن. اخرش خودشون اومدن گفتن اشتباه بود. زندگیمون خراب شد.
    مستانه الان داری شوهرتو با برادرشوهرت مقایسه میکنی درحالی که شوهرت یه مسئولیت بزرگ دیگه داره ک برادرشوهرت نداره. اون باید زندگی شما و بچتونم تامین کنه واسه همین همش سر کاره. ب نظر من حتی مقایستم منصفانه نیست.
    من میگم همون کارارو بکن قرارم نیست اسون باشه اما سختیش یه باره
    بعدش ک برادرشوهرت بره مجبوری بمونی با شوهرت کنار بیای. اونموقع باور کن نگاهت با الان زمین تا اسمون فرق میکنه. الان رفتارای برادرشوهرت کورت کرده نمیذاره خیلی چیزارو ببینی

  74. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  75. بالا | پست 150

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,487 بار در 1,290 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه واقعیت تلخ به اسم عشق

    دوست عزیز مراقب باش دنیا میچرخه میچرخه این پسر شما وقتی تو محیطی که توش مادرش داره خیانت میکنه بزرگ میشه. فکر نمیکنی ممکنه اونم خیانتکار بشه ؟؟؟؟ شایدم شوهرتون خیانت کنه بعید نیست. (البته خدا نکنه این اتفاق بیفته ولی چوب خدا صدا نداره یه جوری میزنه که خودتم نفهمی و روزو شبت یکی میشه ) این تهدید جدی است اگه میخوای با برادر شوهرت باشی طلاق بگیر وگرنه منتظر عذاب خدا باش اونموقع بیا بگی بدبخت شدی فقط ما میتونیم بگیم تقصیر خودته

صفحه 3 از 7 12345 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. واقعیت یا خیانت
    توسط mozhgane mehrani در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 04-24-2015, 02:22 AM
  2. عدم قاطعیت
    توسط sun star در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 02-12-2015, 10:48 AM
  3. ۱۲ روش برای تبدیل ایده ها به واقعیت
    توسط m@ede در انجمن روانشناسی عمومی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-10-2014, 04:00 PM
  4. واقعیت در ضرب المثل «مادر را ببین! دختر را بگیر!»
    توسط Artin در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-31-2014, 12:27 PM
  5. چند افسانه و واقعیت در مورد خشم
    توسط R e z a در انجمن سایر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-25-2013, 10:19 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد